Goriz Nooshafarin





گریز

    متن آهنگ گریز از نوش آفرین

    یه روزی وقتی که کوه قهوه ای
    چشما شو بروی دنیا وا می کرد
    وقتی که شب سیاه
    صبح خاکستری رو صدا می کرد
    وقتی که روز خودشو تو رگ شب رها می کرد
    یه مسافر غریب
    دل به دریا زد و از جاده گذشت
    شهر تنها یی رو زیر پا گذاشت
    همه ی پنجره های بسته رو
    به روی روشنی روز وا گذاشت
    رفت و رفت تا که رسید به شهر عشق
    اما دید که آدما سنگی شدند
    همه رنگین کمونا اسیر بی رنگی شدند

    دل سپرد و تن سپرد و جون سپرد
    اما هیچ کی به سراغش نیومد
    هر چی خوبی کرد جوابش بدی بود
    هیچ دلی با خوبی آشنا نبود
    دیگه اون مسافر شهر بدی
    دل نداشت تا که به دریا بزنه
    خسته بود کسی نداشت تا که پلی
    روی شهر آرزوها بزنه

    یه روزی وقتی که کوه قهوه ای
    چشما شو بروی دنیا وا می کرد
    وقتی که صبح سفید
    خودشو تو رگ شب رها میکرد
    اون مسافر زد و از جاده گذشت
    چشماشو بروی عشق بست و گریخت
    رو به سوی شهر تنهایی گذاشت

    آدمای سنگی رو با بدیهاشون جا گذاشت
    واسه ی رسیدنش به آدما
    دیگه دست و پا نکرد
    رفت و پشت سرشو نگاه نکرد...

    ترانه سرا : مینا اسدی
  • Poet : مینا اسدی



Download Goriz Nooshafarin